ترمه و این روزها
سلام ترمه عزیزم دختر گلم این روزها کاملا بزرگ شدنت را حس میکنم .میگی باید غذا بخورم بزرگ بشم دستم برسه به زنگ مامان جون و رانندگی کنم و اون بچه گربه که رفته تو ماشین وحید ببینم . با مهد رویای رنگی به خوبی کنار آمدی و خیلی دوستش داری . البته اونها هم همگی خوب و مهربون هستن . حتی کارتش هم دوست داری هنوز هم به مهد میگی سر کار من و یا کلاس زبان من مامان از وقتی که رفتی تا الان 1 ماه و 9 روز گذشته رنگ ها را به انگلیسی یاد گرفتی یک کمی رقصیدن یاد گرفتی اولین شعری که یاد گرفتی شعر آب بعد هم شعر درخت و شعر کبوتر ناز من و بهار که بیشتر بهار را میخونی . چند تا کلمه فرانسه و فصل ها رو به انگلیسی یاد گرفتی . راستی مامانی آخرای ...
نویسنده :
مامان
12:32